سرزمین شكوه دلاورى

شهید حاج لطیف راستی

 

مطلبی را که در زیر مطالعه میفرمایید نظر یکی از بازدید کنندگان محترم از وبلاک بوده که ضمن تشکر از این عزیز لازم دانستم  شما عزیزان نیز مطالعه فرمایید که مطمانا" خالی از لطف نیست.



سلام بر روح مطهر شهدا ، سلام بر وارثان شهدا ، سلام بر عاشقان شهدا ، سلام بر یاد کنندگان شهدا
ما هرچه در گذشته سیر کنیم می بینیم فقط شهدا هستند که یادشان جاودان مانده است ، الحق که گفته اند شهید قلب تاریخ است.
خدایا ما را با شهدا محشور گردان ، خدایا یاد کنندگان شهدا را عاقبت بخیر گردان.

شهید لطیف راستی از پاسداران بومی ساکن مریوان بود که از سالهای جنگ لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد و از اول خدمت مقدس بطور مستمر در مصاف با دشمن متجاوز و ضد انقلاب تلاش شبانه روزی می نمود. شهید راستی با اراده و اعتقادی آکنده از عشق به امام (ره) و مقام معظم رهبری زبانزد همه همکاران و نیروهایش بود ، شجاعت و دلیری منحصر بفردی داشت ، تمام زندگی اش را برای تامین اهداف نظام اسلامی در کردستان گذاشته بود ، یکی از پیش قراولان نبرد با گروهکهای ضد انقلاب بود ، فرماندهی بود که از قدرت جذب بالایی برخوردار بود و خلاصه اینکه سرباز ولایت و همیشه آماده و جان بر کف اجرای ماموریت بود. شهید لطیف راستی سالها بعنوان فرمانده گردان عملیاتی ، نقش بسزایی در تامین امنیت در منطقه کردستان ایفا نمود ، هیچ عملیاتی نبود که نیروهایش را به صحنه درگیری فرستاده باشد و خودش آنجا حضور نداشته نباشد ، با تجربه و مهارت و شجاعتی که داشت ، بارها ضربات اساسی به ضد انقلاب در منطقه وارد کرده بود و بواسطه اقتدار در عملیات ، هر کجا لطیف بود ضد انقلاب جرأت حضور و درگیری نداشت.



هیچ چیزی مانع انجام ماموریت ایشان نبود و سالها در گرما و سرمای مناطق داخلی سنندج ، سروآباد ، مریوان ، سقز ، بانه و مناطق مرزی حضوری همراه با اقتدار را به نمایش گذاشته بود. و می توان گفت یکی از مصادیق عینی جمله گهربار مقام معظم رهبری در خصوص کردستان که فرمودند: " کردستان سرزمین مجاهدتهای خاموش است " را می توان شهید لطیف راستی معرفی کرد. ضد انقلاب بارها تلاش نمود که ایشان را ترور نماید ولی موفق نشده بود و شهید راستی با استعانت از خداوند متعال به همراه سایر همکارانش روزبه روز دست دشمنان را از مناطق داخلی کردستان کوتاه کرده و در تامین امنیت پایدار در مناطق مختلف نقش داشتند. شهید راستی با خدای خود عهد بسته بود که تا شهید نشود لباس پاسداری را از تن در نیاورد. شهادت حق و اجر و پاداش مجاهدتهای خاموش او بود که خدا به ایشان و همرزمش ارزانی نمود. روحش شاد

 


نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:,ساعت 23:54 توسط شاهد| |

 

گردان تکاوران:

بعد از حدود 6ماه دوباره با هم در یک گردان هم خدمت شدیم وبه اموزش تکاوری در تهران اعزام شدیم ,آموزش تخصصی و طاقت فرسایی بود ولی شهید راستی به دلیل تعهد وایمان یکی از منظم ترین افراد اموزشی بود . به هرحال اموزش تمام شد و در سرواباد مستقر شدیم او جانشین گردان بود و من هم فرمانده گروهان در مدتی که او در پادگان بود مشغول نوشتن جزوات اموزشی خاص منطقه کردستان بود برایم جالب بود شاید جزء اولین کسانی بود که در نوشتن مطالب نظامی خاص سربازان وپایوران اقدامات خاص را انجام دادند و در کل یگان از مطالب ایشان استفاده می شد.

حفظ بیت المال:

شهید راستی در خصوص مصرف بهینه ودرست استفاده کردن از اموال و امکاناتی که در اختیار یگان بود حساسیت خاصی داشتند

و کسانی که رعایت نمیکردند و به نحوی به اموال ضرری میرسانند را ارشاد میکرد و به انها تذکر میداد شاید بهترین خاطره ای که از این موضوع در ذهن من تداعی شد این است که ایشان به همه کارکنان گفته بود که اگر کسی غذای خود را تمام و کامل میل نکند و در ظرف غذا , غذا بماند وان را دور بریزد اوراتنبیه میکند وبه اشپز هم دستور داده بود که هرکس به هر اندازه که میتواند غذا بخورد درظرف او غذا ریخته شود همین امر باعث شده بود که انبار گردان همیشه پر از مواد غذایی باشد و یادم هست که در مواقعی به لشکر پیام میدادکه مواد غذایی خصوصا" ارد و برنج وروغن نفرستند چرا که در گردان موجودی زیاد است او تنها عامل وباعث وبانی این فزونی نوع مدیریت ایشان در مجموعه گردان بوده و جالب اینجا بود روزی به بنده گفت اگر روزی خودم نتوانم غذای داخل ظرف را تمام بخورم باید خودم را تنبیه کنم و ان موقع کسی که غذای را دور میریخت باید میرفت روی کانکس و مدت 2 تا 3 ساعت انجا میماند تا همه گردان بدانند که ایشان تخلف کرده , ایشان گفتند بدی کار اینجاست اگر من بروم روی کانکس چه کسی من را ترخیص میکند و پایین بیاورد , ومن به شوخی گفتم  فا فرمانده لشکر تماس میگیرم و دستور ازادی شما را میگیرم , حقیقت این بود که ایشان تا این حد به دسنورات و مقررات مقید بود و اگر قرار بود موردی را در گردان اجرایی کند خود ایشان اولین نفری بود که به ان دستور احترام میگذاشت و ان را اجرا میکرد تا به این طریق الگویی باشد برای زیر مجموعه

ادامه دارد...

 

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:9 توسط شاهد| |

خاطراتی از سردار شهید حاج لطیف راستی فرمانده دلاور گردان تکاوران سپاه مریوان

از همرزم شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از ان مومنان ,بزرگ مردانی هستند که به عهد وپیمانی که با خدا بستند کاملا" وفا کردند ,پس برخی بر ان عهد ایستادگی کردند وبرخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و عهد خود را هیچ تغییر ندادند

سوره احزاب ایه 23

{{  او رفت تا خط امام ورهبری در کردستان پر رهرو بماند}}

مقدمه

هرچه فکر کردم نمی دانستم چگونه مقدمه این نوشته را که در وصف شهید بزرگوار مظلوم کردستان لطیف راستی که خود سخنوری قهار و عابدی شب زنده دار بود را شروع کنم ,مانده بودم و فکرمن و قلم عاجز از توصیف صفات برجسته باارزش و ناتوان از احصاء ویژگیهای خاص وزبان الکن از روشن کردن مقام والایش .

دل به دریا دادم و خود را سپردم به رقصیدن قلم روی کاغذ که به یاد اوردم , دل نوشته ای از بزرگواری که چنین سروده بود :

* آنگاه که دنیا را قفسی تنگ یافتی و پرنده وجودت را در آزار اذیت

از خداوند شهادت را طلب کن

  آنگاه که ترنم دعایت مملو از سوز دل گردید و چشمانت در هجران یار مالامال از زلال اشک

از خداوند شهادت را طلب کن

  آنگاه که سراسر وجودت را پاکی فرا گرفت و ذکر سجودت توام با تباکی گردید

از خداوند شهادت را طلب کن

  آنگاه که قلبت از نور الهی انباشته گردید و جانت از نشاط و تعالی معنوی لبریز

از خداوند شهادت را طلب کن

  آنگاه که بقا را در فنا دانستی و مرگ را پلی به سوی خدا

از خداوند شهادت را طلب کن

 

وقتی که چندین مرتبه این متن دل نوشته را خواندم و خاطرات بیست ساله خودم را باشهید بزرگوار لطیف راستی مرور کردم تازه فهمیدم که شهادت او چیزی نبود جزء پاداش خداوند به دعاهای او که در اخر هر خواسته از خداوند شهادت را طلب کرده است.

بله شهادت برازنده شهید راستی بود شاید حدود بیست سال بنده حقیر از نزدیک طوری که ماه ها هم اتاقی بودیم و او را از هرکس دیگری بهتر بشناسم ,ولی باز هم میدانم که شناخت من هم کامل نبوده و نتوانستم اورا انچنان که هست بشناسم و به یاد جمله معروف ((شهیدان را شهیدان می شناسند )) افتادم و به خود امدم ودلیل عدم شناختم را پیدا کردم.

به هرحال بر خودم تکلیف دانستم از سالها با شهید راستی بودنم مطالبی را بنویسم

هرچند خودم میدانم که قلم چون منی در وصف ایشان بسیار ناتوان است ولیاگر نتوان اب دریا را کشید بفدر تشنگی باید چشید لذا سعی خواهم کرد حقایق رفتاری را که در طول مدتی که با ایشان بوده ام را به قلم بکشم و از خداوند می خواهم که جزء حقایق وواقعیتها چیزی را روی کاغذ نیاورم.

ادامه دارد....

استفاده از مطلب با ذکر منبع بلا مانع است

 

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:55 توسط شاهد| |


Power By: LoxBlog.Com